بسم الله
1 سال و اندی پیش بود یعنی وقتی پسری 2 سالش بود. شاید هم کوچکتر. زمانش یادم مانده، چون داشتیم می رفتیم خانه بهداشت. پسری را در بغل داشتم. به آسمان نگاه می کرد. تکه ابر سفیدی نظرش را جلب کرد. پرسید: مامان اون چیه؟
من: سحاب است عزیز دلم، ابر.
از همان کودکی وقتی کلمه ای را یادش می دادیم که معادل قرآنی داشت، هر دو واژه را برایش می گفتیم و او هم چون عادت کرده بود، سوالی برایش ایجاد نمی شد که بالاخره کدام کلمه درست است. در هنگام استفاده های روزمره هم گاهی این کلمه را می گفتیم و گاهی آن یکی را و البته بیشتر معادل قرآنی اش را.
پسری: چرا اونجاست؟
از سوالش خنده ام گرفت. خدا هم آیه 164 سوره بقره را به ذهنم آورد.
برایش خواندم: وَ السَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ . خداجون به سحاب گفته: آهای سحاب، همون جا وایسا، یه وقت نیفتی ها!
دیگر یاد گرفته بود. هر وقت ابری را در آسمان می دید، همین حرف را تکرار می کرد.